نسرم

لغت نامه دهخدا

نسرم. [ ن َ رَ ] ( اِ ) جائی که آفتاب بر او نیفتد. مقناة. مقنوه. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نَسَر شود.

نسرم. [ ن َ رَ ] ( اِخ ) نام بتی است به صورت زنی در بتخانه بامیان نزدیک به سرخ بت و خنگ بت. ( برهان قاطع ) ( از فرهنگ نظام ) ( از انجمن آرا ) ( از جهانگیری ). از کوه تراشیده اند، به شکل زنی است و از آن دو خردتر است و از آثار بودائیان ، چه وقتی خراسان ایران مذهب بودائی داشته. ( فرهنگ نظام ). و او را «ستوا» هم می گویند. ( برهان قاطع ).

فرهنگ فارسی

نام بتی است که صورت زنی در بتخان. بامیان نزدیک به سرخ بت و خنگ بت . از کوه تراشیده اند به شکل زنی است و از آن دور خردتر است و از آثار بودائیان چه وقتی خراسان ایران مذهب بودائی داشته .

پیشنهاد کاربران

نسرم هم خانواده نسار است به معنای سایه یا جهتی که کمتر آفتاب بر آن بتابد .
متضاد آفتابگیر میباشد
نسرم ؛ با کسره ن وس ، در گویش شهر بابکی به معنی سایه ی بسیار سرد است
به معنی پشت به افتاب . یا جایی که افتاب نداشته باشه میگویند نسرم
نسرم به جایی گفته میشود که افتاب نداشته باشه یا به قول معروف پشت به افتاب باشه

بپرس