نسخه کردن

لغت نامه دهخدا

نسخه کردن. [ ن ُ خ َ / خ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) یادداشت کردن. نوشتن :
از آبنوس روز و شبم زآن کند دوات
تا نسخه می کنم به قلم محضر سخاش.
خاقانی.
|| استنساخ کردن. رونویس کردن : امیرالمؤمنین فرمود تا آن را نسخه کردند و به خزانه کتب فرستادند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 284 ). || سیاهه برداشتن. صورت برداشتن : یاران بسیار داشتی همه دزدان و راهزن ، شب و روز راه زدندی و کالا به نزد فضل آوردندی که مهتر ایشان بوده و او میان ایشان قسمت کردی و آنچه خواستی نصیب خودبرداشتی و آن را نسخه کردی. ( تذکرةالاولیاء ). || نوشتن طبیب نوع و مقدار دوا و غذای مریض را. || تجویز کردن طبیب دوا یا غذائی خاص بیمار را. در تداول گویند: مگر حکیم نسخه کرده است ؟؛ مگرواجب است ؟ مگر گزیری از آن نیست ؟

فرهنگ فارسی

یاد داشت کردن ٠ نوشتن ٠ یا استنساخ کردن ٠ رونویس کردن ٠ یا سیاهه برداشتن ٠

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) سیاهه گرفتن ، صورت برداشتن .

پیشنهاد کاربران

بپرس