نسج عنکبوت

لغت نامه دهخدا

نسج عنکبوت. [ ن َ ج ِ ع َ ک َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیت عنکبوت. خانه عنکبوت. پرده عنکبوت. کارتنک. کاره. ( یادداشت مؤلف ). تاری که عنکبوت تند :
بأسش چون نسج عنکبوت کند روی
جوشن خرپشته را و درع مزور.
منوچهری.
تا حصن تو نسج عنکبوت است
اوهن چه که احسن البیوت است.
جمال الدین اصفهانی.
|| کنایه از هر چیز سست و بی ثبات و قوام. رجوع به نسج العنکبوت شود.

فرهنگ فارسی

بیت عنکبوت . خان. عنکبوت . پرد. عنکبوت . کار تنک . کاره . تاری که عنکبوت تند . یا کنایه از هر چیز سست و بی ثبات و قوام .

پیشنهاد کاربران

بپرس