[ویکی فقه] به طوری که می دانیم انسان ها داری فطرت واحدی هستند. بنابر این اساس تأثیر عملکرد واحد در زمینه روحی آن ها یکسان است: چنین نیست که تأثیر یک عمل در شرایط یک سان بر روی یک فرد مثبت و بر روی فرد دیگر منفی باشد. اگر عملی برای یکی از انسان ها فضیلت و کمال باشد، برای همه انسان ها فضیلت و کمال به حساب می آید؛ زیرا کمال انسان عبارت است از رشد استعدادهای فطری او در جهت قرب الهی بنابراین، ارزش های اخلاقی ریشه در فطرت انسان دارند و از آن جا که فطرت در همه انسان ها مشترک است، ارزش های اخلاقی نیز در مورد همه انسان ها در همه زمان ها و مکان ها یکسان است و این همان مطلق بودن اصول اخلاقی است.به عنوان مثال، وقتی از شجاعت، عدالت، حقیقت جویی، نیکوکاری، پاکی و تقوا به عنوان ارزش های اخلاقی نام می بریم، نظر به عده ای معین در زمان و مکان یا جامعه ای مشخص نداریم؛ بلکه پسندیده بودن عدالت و فضیلت نیکوکاری برای همگان و در هر زمان و در هر جامعه ای مورد تأیید است بعضی از مکاتب اخلاقی معتقدند که ارزش های اخلاقی نسبی هستند یعنی بر حسب شرایط زمانی و مکانی، ارزش های اخلاقی تغییر می یابند.
علت این که این مکاتب ارزش های اخلاقی را نسبی می دانند این است که:اولاً: برای انسان فطرت و سرشت واحدی قائل نیستند بلکه او را فاقد فطرت و خواسته های فطری می دانند.ثانیاً: به وجود خداوند به عنوان یگانه مقامی که صلاحیت قانون گذاری دارد، معتقد نیستند، در حالی که در مکتب پیامبران، قانون گذار حقیقی خداوندی است که به همه زوایای وجود انسان و سود و زیان واقعی او آگاه است. به همین علت همه ادیان آسمانی دارای نظام اخلاقی واحدی هستند و هیچ گونه تفاوت بنیادی در اصول آن ها وجود ندارد.اعتقاد به نسبی بودن اخلاق در واقع خط بطلان کشیدن بر اخلاق است و راه توجیه و فرار از زیر بار تکلیف را برای انسان، هموار می کند. در عمل نیز مشاهده شده است که طرفداران نسبی بودن اخلاق ابتدا به عمل دل خواه خود دست می زنند و سپس آن را با نسبی بودن اخلاق توجیه می کنند.موضوع نسبیت و اطلاق در اخلاق با یکی از بنیادی ترین و کلیدی ترین باورها و ارکان اعتقادی و ایمانی مسلمانان ارتباط تنگاتنگ دارد. کمال، خاتمیت و در نتیجه بین المللی و جاودانه بودن اسلام، خصیصه ای است که آن را از حصار تنگ گذشته و حال آزاد می کند. این باور مسلمانان، بیانگر بی نیازی بشر از ادیان گذشته و آینده است. این اصل تأکید دارد که موقعیت های جغرافیایی، ادوار تاریخی و شرایط زمان و مکان، آموزه های دینی و از جمله احکام اخلاقی، آن را تحت الشعاع خود قرار نمی دهد؛ مگر از مجاری مجاز و موجهی که دین، خود تعیین کرده است.مبانی و نظریه هایی که «نسبی گرایی» را در حوزه فضیلت و رذیلت ها می پذیرند، با تفسیر معقول از اصول کمال و خاتمیت اسلام در تعارض اند. بنابر این پایبندی به اصل یاد شده وامدار اثبات نوعی ثبات و اطلاق در مفاهیم اخلاقی است. باید ثابت شود که طبیعت اولی موضوعات اخلاقی همواره محکوم به حکم یک سانی هستند و تنوع جغرافیایی، گذر زمان و گوناگونی فرهنگ نقش و تأثیری در اتصاف یک موضوع اخلاقی به فضیلت با رذیلت ندارد.به علاوه نوع پاسخ گویی که ما به سؤال مذکور می دهیم، چگونگی نگرش ما را به اخلاق رقم خواهد زد و در تار و پود پژوهش های اخلاقی، تأثیری جدّی خواهد داشت و نه تنها قضاوت ما نسبت به زشت و زیبای اخلاقی دگرگون می شود، بلکه شیوه بحث در اخلاق، منابع آن و در نهایت قلمرو مخاطبان احکام اخلاقی را نشان می دهد.
علت این که این مکاتب ارزش های اخلاقی را نسبی می دانند این است که:اولاً: برای انسان فطرت و سرشت واحدی قائل نیستند بلکه او را فاقد فطرت و خواسته های فطری می دانند.ثانیاً: به وجود خداوند به عنوان یگانه مقامی که صلاحیت قانون گذاری دارد، معتقد نیستند، در حالی که در مکتب پیامبران، قانون گذار حقیقی خداوندی است که به همه زوایای وجود انسان و سود و زیان واقعی او آگاه است. به همین علت همه ادیان آسمانی دارای نظام اخلاقی واحدی هستند و هیچ گونه تفاوت بنیادی در اصول آن ها وجود ندارد.اعتقاد به نسبی بودن اخلاق در واقع خط بطلان کشیدن بر اخلاق است و راه توجیه و فرار از زیر بار تکلیف را برای انسان، هموار می کند. در عمل نیز مشاهده شده است که طرفداران نسبی بودن اخلاق ابتدا به عمل دل خواه خود دست می زنند و سپس آن را با نسبی بودن اخلاق توجیه می کنند.موضوع نسبیت و اطلاق در اخلاق با یکی از بنیادی ترین و کلیدی ترین باورها و ارکان اعتقادی و ایمانی مسلمانان ارتباط تنگاتنگ دارد. کمال، خاتمیت و در نتیجه بین المللی و جاودانه بودن اسلام، خصیصه ای است که آن را از حصار تنگ گذشته و حال آزاد می کند. این باور مسلمانان، بیانگر بی نیازی بشر از ادیان گذشته و آینده است. این اصل تأکید دارد که موقعیت های جغرافیایی، ادوار تاریخی و شرایط زمان و مکان، آموزه های دینی و از جمله احکام اخلاقی، آن را تحت الشعاع خود قرار نمی دهد؛ مگر از مجاری مجاز و موجهی که دین، خود تعیین کرده است.مبانی و نظریه هایی که «نسبی گرایی» را در حوزه فضیلت و رذیلت ها می پذیرند، با تفسیر معقول از اصول کمال و خاتمیت اسلام در تعارض اند. بنابر این پایبندی به اصل یاد شده وامدار اثبات نوعی ثبات و اطلاق در مفاهیم اخلاقی است. باید ثابت شود که طبیعت اولی موضوعات اخلاقی همواره محکوم به حکم یک سانی هستند و تنوع جغرافیایی، گذر زمان و گوناگونی فرهنگ نقش و تأثیری در اتصاف یک موضوع اخلاقی به فضیلت با رذیلت ندارد.به علاوه نوع پاسخ گویی که ما به سؤال مذکور می دهیم، چگونگی نگرش ما را به اخلاق رقم خواهد زد و در تار و پود پژوهش های اخلاقی، تأثیری جدّی خواهد داشت و نه تنها قضاوت ما نسبت به زشت و زیبای اخلاقی دگرگون می شود، بلکه شیوه بحث در اخلاق، منابع آن و در نهایت قلمرو مخاطبان احکام اخلاقی را نشان می دهد.