نسال

لغت نامه دهخدا

نسال. [ ن ُ ] ( ع اِ ) آنچه افتد از پشم و پر و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ما یسقط من الصوف و الریش عند النسل. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). واحد آن نسالة است.( منتهی الارب ). || خوشه گیاه حَلی خشک وپراکنده افتاده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خوشه گیاه حَلی چون خشک شود و پراکنده گردد. ( ناظم الاطباء ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

آنچه افتد از پشم و پر و جز آن . ما یسقط من الصوف و الریش عندالنسل . واحد آن نساله است . یا خوش. گیاه حلی خشک و پراکنده افتاده . خوشه گیاه حلی چون خشک شود و پراکنده گردد .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَا نُسْأَلُ: باز خواست نمی شویم - سؤال نمی شویم
ریشه کلمه:
سئل (۱۲۸ بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس