نسابت
لغت نامه دهخدا
نسابت. [ ن َ ب َ ] ( ع اِمص ) نسابة. خویشاوندی. پیوند : نسب افریدون بدین نسابت کی یاد کرده آمد بیشترین نسابة و اصحاب تواریخ درنیافته اند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 11 ). رجوع به نسابة شود.
نسابة. [ ن َس ْ سا ب َ ]( ع ص ، اِ ) نَسّاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). مرد نیک دانا به انساب. ( از منتهی الارب ). نسب شناس و ماهر در معرفت انساب. ( از سمعانی ). تاء آخر آن علامت مبالغه است در مدح مانند علامة. ( منتهی الارب ). مرد نسب دان. ( یادداشت مؤلف ) : نسب افریدون بدین نسابت کی یاد کرده آمد بیشترین نسابة و اصحاب تواریخ درنیافته اند. ( فارسنامه ابن بلخی ص 11 ).
نسابة. [ ن َ ب َ ] ( ع اِمص ) قرابة. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). خویشاوندی. نزدیکی. پیوستگی.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید