نزول کردن


معنی انگلیسی:
decline, descend, down, drop, ebb, fall, sink, tumble, vi. to come down, to descend, to arrive or lodge, [in speakingof a king], vt. [infml] to borrow on interest

لغت نامه دهخدا

نزول کردن. [ ن ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نزول نمودن. فرودآمدن. منزل کردن. توقف کردن. ساکن شدن. وارد شدن. ورود کردن : بر کران آب برابر شاه مالک نزول کرد. ( تاریخ بیهقی ص 698 ).
ناگاه غمت بر دل ما کرد نزول
جان پیش غمت بهر نثار آوردیم.
ناصرخسرو.
هر دشت بی گیا که تو در وی کنی نزول
با جویهای آب روان مرغزار باد.
مسعودسعد.
شب... زاهد به خانه وی نزول کرد. ( کلیله و دمنه ).
مجرد آی در این راه تا ز حق شنوی
اِلی َّ عبدی اینجا نزول کن اینجا.
خاقانی.
ناگاه خبر رسید که امیر سیف الدوله به پل زاغول نزول کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 168 ).
- بر کسی نزول کردن ؛ بر او وارد شدن. مهمان او شدن :
بر جبهه تو آیت رحمت نوشته اند
ای بخت آن کسی که تو بر وی کنی نزول.
امیرحسن دهلوی ( از آنندراج ).
|| فرودآمدن. به زیر آمدن. ( ناظم الاطباء ). هبوط کردن. فرودافتادن. پائین آمدن :
از بدی های زن مشو ایمن
گرچه از آسمان نزول کند.
؟
|| سقوط کردن. تدنی. پست شدن. || حلول کردن. نفوذ کردن. مستولی شدن :
هیبتی زآن خفته آمد بر رسول
حالتی خوش کرد بر جانش نزول.
مولوی.
|| در تداول ، پول از نزول خواربه وام گرفتن. قرض نزولی گرفتن. قرض کردن و نزول دادن. رجوع به نزول گرفتن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - پایین آمدن فرود آمدن . ۲ - وارد شدن بجایی : روزپنجشنبه شانزدهم ربیع الاول بحوالی قزوین نزول کرد.

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - پایین آمدن . ۲ - وارد شدن به جایی . ۳ - پول با بهره از کسی گرفتن .

مترادف ها

come down (فعل)
فرود امدن، فروکش کردن، نزول کردن، پایین رفتن

descend (فعل)
فرود امدن، پیاده شدن، فروکش کردن، سرازیر شدن، نزول کردن، پایین رفتن، پایین امدن

sink (فعل)
نزول کردن، فرو بردن، فرو رفتن، غرق شدن، نشست کردن، مستغرق بودن، ته رفتن، گود افتادن

فارسی به عربی

انزل

پیشنهاد کاربران

بپرس