نزدیک کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تقریب. ادناء. استدناء. پیش آوردن : گوش را نزدیک کن کآن دور نیست لیک نقل آن به تو دستور نیست.مولوی.|| تقرب دادن : باید که جَلد باشی اندر کارها که من آگاهم از طاعت و تو را نزدیک کنم و برکشم و نیکوئی فرمایم. ( ترجمه طبری بلعمی ).
approximate (فعل)نزدیک امدن، تقریب زدن، نزدیک کردنdraw (فعل)نزدیک کردن، بیرون کشیدن، کشیدن، قرعه کشیدن، طرح کردن، دریافت کردن، گرفتار کردن، رسم کردن، منقوش کردن، طراحی کردن