نزح
لغت نامه دهخدا
نزح. [ ن َ زَ ] ( ع ص ) آب تیره. ( منتهی الارب ). آب کدر و تیره. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ). || چاه که بیشتر آب او کشیده باشند. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از المنجد ). یا آب آن تمام شده باشد. ( از المنجد ). || دارنزح ؛ خانه دور. ( ناظم الاطباء ). نُزُح. ج ، انزاح.
نزح.[ ن ُ زُ ] ( ع ص ) دور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || چاه همه ٔآب برکشیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). چاه کم آب. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). چاهی که بیشتر آب آن کشیده باشند. ( فرهنگ خطی ) ( اقرب الموارد ). نازح. نزوح. ( المنجد ). || ( ص ، اِ ) ج ِ نَزوح. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید