نزول مرگ باشد بر اعادی
سر شمشیر او روز نزالا.
عنصری.
و در قتال و نزال مقاومت نمود. ( جهانگشای جوینی ). ودر موقف قتال و نزال تقدم کرده بودند. ( جهانگشای جوینی ).نزال. [ ن َ ] ( ع اِ ) نُزل. رجوع به نُزل شود.
نزال. [ ن َ ل ِ] ( ع اِ فعل ) فرودآ. ( منتهی الارب ). فرودبیا! ( ناظم الاطباء ). اسم فعل است برای امر، به معنی انزل. ( از اقرب الموارد ). و آن معدول است از نازلة و واحد و جمع و مؤنث و مذکر در آن یکسان است. ( از منتهی الارب ).
نزال. [ ن ُزْ زا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ نازل. رجوع به نازل شود.
نزال. [ ن َزْ زا ] ( ع ص ) کثیرالنزول یا کثیرالمنازلة. ( از المنجد ). رجوع به نزول و منازلة شود.