[ویکی فقه] در استدلال منطقی گاهی نزاع در صغرای استدلال است و گاهی در کبرای استدلال است.
می دانیم که نتیجه یک استدلال منطقی، وابسته به دو عنصر «صغری» و «کبری» است؛ مانند: «العالم متغیر»، «کل متغیر حادث»، «فالعالم حادث». حال اگر «صغری» در این مثال یعنی «تغییر و تحول عالم» مورد تردید و تشکیک قرار گیرد، می گوییم «نزاع صغروی» بوده، در نتیجه نوبت به بحث از کبری که «حدوث متغیرات» باشد، نمی رسد. یعنی ابتدا باید اختلاف و نزاع در صغرای استدلال حل شود تا نوبت به بحث در کبری و اثبات یا نفی آن شود و تا زمانی که نزاع در صغری به نتیجه و پایان نرسد، سخن از کبری که فرع بر پایان نزاع و نتیجه گیری در صغری است، معقول نخواهد بود. حال اگر بعد از اثبات صغری در کبری، یعنی «حدوث متغیرات»، نزاع و اختلاف داشته باشیم، می گوییم نزاع در مسئله کبروی است. و یا در علم اصول می گوییم: نزاع علمای اصول در باب مفاهیم یک «نزاع صغروی» است؛، یعنی بحث بر سر اصل ثبوت مفهوم برای جملات می باشد که آیا مثلا جمله شرطیه یا وصفیه دارای مفهوم است یا نه؟ نه این که ما یک بحث کبروی و کلی داشته باشیم که آیا این مفاهیم حجت هستند یا نه؛ زیرا بحث از حجیت این مفاهیم بعد از ثبوت مفهوم برای این جملات قابل تصور است، نه قبل از آن. نمونه دیگر، در بحث حجیت قرآن نزاع اصحاب اصول با اخباریون که می گویند ظواهر قرآن حجت نیست، یک نزاع صغروی است؛ زیرا هر دو قبول داریم که اگر ظواهر قرآن در مقام افاده و استفاده بود حجیت به حکم بناء عقلا داشت، ولی اخباری می گوید ظواهر کتاب مستقلا و بدون ضم ضمیمه در صدد افاده نیست؛ لذا حجت نیست. اما اصولی می گوید: ظواهر کتاب هم مثل سایر ظواهر در مقام افاده است؛ لذا بعد از جست و جو و یاس حجت است.
می دانیم که نتیجه یک استدلال منطقی، وابسته به دو عنصر «صغری» و «کبری» است؛ مانند: «العالم متغیر»، «کل متغیر حادث»، «فالعالم حادث». حال اگر «صغری» در این مثال یعنی «تغییر و تحول عالم» مورد تردید و تشکیک قرار گیرد، می گوییم «نزاع صغروی» بوده، در نتیجه نوبت به بحث از کبری که «حدوث متغیرات» باشد، نمی رسد. یعنی ابتدا باید اختلاف و نزاع در صغرای استدلال حل شود تا نوبت به بحث در کبری و اثبات یا نفی آن شود و تا زمانی که نزاع در صغری به نتیجه و پایان نرسد، سخن از کبری که فرع بر پایان نزاع و نتیجه گیری در صغری است، معقول نخواهد بود. حال اگر بعد از اثبات صغری در کبری، یعنی «حدوث متغیرات»، نزاع و اختلاف داشته باشیم، می گوییم نزاع در مسئله کبروی است. و یا در علم اصول می گوییم: نزاع علمای اصول در باب مفاهیم یک «نزاع صغروی» است؛، یعنی بحث بر سر اصل ثبوت مفهوم برای جملات می باشد که آیا مثلا جمله شرطیه یا وصفیه دارای مفهوم است یا نه؟ نه این که ما یک بحث کبروی و کلی داشته باشیم که آیا این مفاهیم حجت هستند یا نه؛ زیرا بحث از حجیت این مفاهیم بعد از ثبوت مفهوم برای این جملات قابل تصور است، نه قبل از آن. نمونه دیگر، در بحث حجیت قرآن نزاع اصحاب اصول با اخباریون که می گویند ظواهر قرآن حجت نیست، یک نزاع صغروی است؛ زیرا هر دو قبول داریم که اگر ظواهر قرآن در مقام افاده و استفاده بود حجیت به حکم بناء عقلا داشت، ولی اخباری می گوید ظواهر کتاب مستقلا و بدون ضم ضمیمه در صدد افاده نیست؛ لذا حجت نیست. اما اصولی می گوید: ظواهر کتاب هم مثل سایر ظواهر در مقام افاده است؛ لذا بعد از جست و جو و یاس حجت است.
wikifeqh: نزاع_صغروی_و_کبروی