نزاز

لغت نامه دهخدا

نزاز. [ ن ِ ]( ع اِ ) نزاز شرّ، نزیز شر؛ آنکه به بدی چسبان و ملازم است. ( از منتهی الارب )؛ که از بدی دور نمی شود. ( از المنجد ). لزاز. ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) منازعة. منافسة. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

نزاز. [ ن َزْ زا ] ( ع ص ) صیغه مبالغه است از نز. آنکه در یک جای آرام نگیرد. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نز شود.

نزاز. [ ن ِ] ( اِخ ) دهی کوچک است از دهستان ژاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس