نزء

لغت نامه دهخدا

نزء. [ ن َزْءْ ] ( ع مص ) نزوء. برافژولیدن و تباهی افکندن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). برافژولیدن. ( ناظم الاطباء ). تباهی افکندن میان قوم. ( از ناظم الاطباء )( صراح ). تحریش و افساد میان قوم. ( از اقرب الموارد )( از المنجد ). یقال : نَزَءَ الشیطان ُ بینهم ؛ أی القی الشر و الاغراء. ( منتهی الارب ). || حمله کردن بر کسی. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || برگردانیدن کسی را از کاری. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). برگردانیدن کسی را از گفتار یا کارش یا چیز دیگر. ( از اقرب الموارد ). رد. ( المنجد ). || برانگیختن. حریص کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). در تمام معانی رجوع به نزو شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس