نری. [ ن َ ] ( حامص ) از: «نر» + «ی » ( حاصل مصدر، اسم معنی ). نر بودن. فحلی. فحولت. ( یادداشت مؤلف ). مقابل مادگی. || مردانگی. شجاعت. رجوع به نَرّی شود. || ( اِ ) آلت رجولیت را گویند مطلقاً، خواه از انسان و خواه از حیوان دیگر باشد. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). آلت تناسل. نره. ( از ناظم الاطباء ). || نوع مذکر. ( ناظم الاطباء ). || نر از گوسپندان. قوچ. گوسپند نر. مقابل میش. || پوست میش پیراسته شده. ( ناظم الاطباء ). نری. [ ن َرْ ری ] ( حامص ) نر بودن. فحلی. فحولت. مقابل مادگی. || مردانگی. شجاعت : گر سنگ ده آسیا فروافتد در پیش رخش ز کوکب دُرّی از پس نجهد دلش به یک ذره کس را نبود دلی بدین نرّی.
منوچهری.
فرهنگ فارسی
نربودن رجولیت فحلی : که انبازی ایشان اندر جنس بودچنانکه نری ومادگی .۲ - ( اسم ) آلت رجولیت ( انسان وحیوان ) . نر بودن مردانگی شجاعت
گویش مازنی
/nari/ مردی – نرینگی
واژه نامه بختیاریکا
( نَری ) راس بعضی گیاهانی که تخمشان در آنجا قرار دارد. سمت؛ سو؛ طرف
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی نَرَی: می بینیم - که ببینیم معنی نُرِی: نشان می دهیم معنی حَامٍ: شتر نری که آنرا بر ناقهها میجهانیدند (جزء حیواناتی است که اعراب جاهلیت کشتن و خوردن آن را بر خود حرام کرده بودند) ریشه کلمه: رئی (۳۲۸ بار)