نرمک نرمک مرا به شرم همی گفت
با بنه میر قصد رفتن داری.
فرخی.
نرمک نرمک همی کشم همه شب می روز به صد رنج و درد دارم دستار.
فرخی.
خوشک خوشک می می خورد و نرمک نرمک سماعی و زخمه ای و گفتاری می شنید. ( تاریخ بیهقی ص 426 ). چون در بادیه طور رسید قوم را گفت شما نرمک نرمک می آئید تا من از پیش شما بروم. ( قصص الانبیاء ص 110 ).نرمک نرمک نسیم زیر گلان می خزد
غبغب این می مکد عارض آن می مزد.
قاآنی.