بگفت این و بگذشت و اندر گذشتن
همی گفت نرمک به زیر لب اندر.
فرخی.
نرمک از گرد سپه زلف سیه را بفشان تا فروریزد با گرد سپه مشک به تنگ.
فرخی ( دیوان ص 204 ).
نرمک او را یکی سلام زدم کرد زی من نگه به چشم آغیل.
حکاک.
آمنه مرا نرمک آواز داد. ( تاریخ سیستان ).چو موی ازسر مرزبان باز کرد
بدو مرزبان نرمک آواز کرد.
نظامی.