نرم گشتن. [ ن َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) نرم شدن.رام شدن. مطیع و منقاد شدن. رجوع به نرم شدن شود. - نرم گشتن سر ؛ رام شدن. به راه آمدن : تو شاهی و با شاه ایران بگوی مگر نرم گردد سر جنگ جوی.
فردوسی.
- نرم گشتن گردن ؛ رام شدن. مطیع شدن : همه گردن سرکشان گشت نرم زبان چرب و دل ها پر از خون گرم.
فردوسی.
پیشنهاد کاربران
نرم گشتن : ملایم شدن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 56 ) .