نرم اهن

لغت نامه دهخدا

( نرم آهن ) نرم آهن. [ ن َ هََ ] ( اِ مرکب ) اسم فارسی حدید انثی است. ( تحفه ٔحکیم مؤمن ). ساجون. ( مهذب الاسماء ). مَذیل. آهن بر سه گونه است : شابورقان و نرم آهن و فولاد مصنوع و شابورقان همان فولاد طبیعی است و فولاد مصنوع از نرم آهن است. ( مفردات قانون ابن سینا ). آهن نرم. معرب آن نرماهن است و آن به نوعی از آهن که نرم است اطلاق شود. ( دزی ج 2 ص 655 از حاشیه برهان قاطع چ معین ) :
نعل اسبان شد آنچه نرم آهن
تیغ شاهان شد آنچه روهیناست.
مسعودسعد.
یک جزو مغنسیا بباید گرفت با یک جزو بسد و یک جزو زنگار آنگه هرسه را خرد بساید آنگه یک من نرم آهن بیاورد. ( نوروزنامه ).
به نزد چون تو بی جنسی چه دانائی چه نادانی
به دست چون تو نامردی چه نرم آهن چه روهینا.
سنائی.
|| ( ص مرکب ) کنایه از زبون. سست. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ). کم زور. ضعیف. ناتوان. ( ناظم الاطباء ). نرم شمشیر. نامرد. ترسنده. ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ). رجوع به نرم آهنی شود.، نرماهن. [ ن َ هََ ] ( اِ مرکب ) نرم آهن. رجوع به نرم آهن شود.

فرهنگ فارسی

( نرم آهن ) اسم فارسی حدید انثی است ساجون آهن نرم معرب آن نرماهن است .
نرم آهن .

پیشنهاد کاربران

بپرس