نعل اسبان شد آنچه نرم آهن
تیغ شاهان شد آنچه روهیناست.
مسعودسعد.
یک جزو مغنسیا بباید گرفت با یک جزو بسد و یک جزو زنگار آنگه هرسه را خرد بساید آنگه یک من نرم آهن بیاورد. ( نوروزنامه ).به نزد چون تو بی جنسی چه دانائی چه نادانی
به دست چون تو نامردی چه نرم آهن چه روهینا.
سنائی.
|| ( ص مرکب ) کنایه از زبون. سست. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ). کم زور. ضعیف. ناتوان. ( ناظم الاطباء ). نرم شمشیر. نامرد. ترسنده. ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ). رجوع به نرم آهنی شود.، نرماهن. [ ن َ هََ ] ( اِ مرکب ) نرم آهن. رجوع به نرم آهن شود.