دگر بهره شطرنج بودی و نرد
سخن گفتن از روزگار نبرد.
فردوسی.
که اینت سخنگوی داننده مردنه از بهر بازی شطرنج و نرد.
فردوسی.
بدین سان که گفتم بیاراست نردبر شاه شد یک به یک یاد کرد.
فردوسی.
نه نرد و نه تخته نرد پیش مانه محضر و نه قباله و بنجه.
منوچهری.
دفتر به دبستان بود و نقل به بازاروین نرد به جائی که خرابات خراب است.
منوچهری.
نه نقل بود ما را نی دفتر و نی نردوین هر سه بدین مجلس ما در نه صواب است.
منوچهری.
تاجز از بیست وچهارش نبود خانه نردهمچو در سی ودو خانه است نهاد شترنگ .
نجار ( ازحاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
مهره او سی سیه و سی سپیدگردش او زیر یکی تخت نرد.
مسعودسعد.
نرد است و شراب است و کباب است و رباب است دانی تو که هر چار نشاط بشر آمد.
سوزنی.
داو دل و جان نهم به عشقت در ششدره اوفتاد نردم.
سوزنی.
از نرد سه تا پای فراتر ننهادیم هم خصل به هفده شد و هم داو سر آمد.
سوزنی.
پیش سپید مهره مرگ اصفیا نگراز مهره های نرد پریشان تر آمده.بیشتر بخوانید ...