نرخ شکستن

لغت نامه دهخدا

نرخ شکستن. [ ن ِ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) کم کردن نرخ. مقابل نرخ بالا کردن. ( آنندراج ). از رواج و قیمت انداختن. ارزان کردن. کم کردن قیمت :
در بزم بلا به خنده روئی
نرخ می و زعفران شکستم.
ثنائی ( از آنندراج ).
- امثال :
سرم را بشکن نرخم را مشکن .
|| ارزان شدن. از رونق افتادن :
نرخ گوهر نشکند هرگز به طعن مشتری.
ابن یمین.
هر متاعی را در این بازار نرخی بسته اند
قند اگر بسیارگردد نرخ شکر بشکند.
وحشی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کم کردن نرخ یا ارزان شدن از رونق افتادن .

پیشنهاد کاربران

بپرس