ندیف

لغت نامه دهخدا

ندیف. [ ن َ ] ( ع ص ) پنبه زده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). پنبه ندافی کرده. ( فرهنگ خطی ). محلوج. زده. شیده. حلیج. واخیده. منفوش. مندوف. فلخیده. فلخمیده. ( یادداشت مؤلف ). || ( مص ) نَدْف. نَدَفان. رجوع به نَدْف شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس