ندوت

لغت نامه دهخدا

ندوت. [ ن ُ دُوْ وَ ] ( ع اِمص ) ندی. نداوت. تری. نم. بلل. رطوبت. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به نُدُوَّة شود.

ندوة. [ ن َدْ وَ ] ( ع اِ ) انجمن. ( دستوراللغة ). گروه وانجمن روزانه. ( منتهی الارب ). گروه. انجمن. ( ناظم الاطباء ) جماعت. ( اقرب الموارد ). || هر خانه ای که در آن گرد آمده انجمن کنند. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). مجلس. جمعشدن گاه مردم. ( فرهنگ خطی ). جای حدیث کردن. ( فرهنگ خطی ). مجلس. مجمع. نادی. منتدی. ج ، اندیة. || یک مرة انجمن کردن مردم. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مشورة. ( ترجمه طبری بلعمی ). مشاوره. ( یادداشت مؤلف ).
- دارالندوة ؛ سرائی است به مکه بناکرده قصی بن کلاب ، سمیت به لانهم کانوا یندون فیها للمشاورة، أی یجتمعون. ( منتهی الارب ). مشورت را ندوه خوانند و قصی هم به پهلوی مسجد مکه سرائی بخرید و آن را دارالندوه نام کرد. ( ترجمه ٔطبری بلعمی ). و رجوع به دارالندوة شود.

ندوة.[ ن ُدْ وَ ] ( ع اِ ) آبشخور شتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آب خوردن گاه شتر. ( فرهنگ خطی ).

ندوة. [ ن ُ دُوْ وَ ] ( ع اِمص ) تری. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) تر شدن. نداوة. ( از المنجد ). رجوع به نداوة شود.

فرهنگ فارسی

ندی ندوات تری نم رطوبت

پیشنهاد کاربران

بپرس