نده

لغت نامه دهخدا

نده. [ ن َدْه ْ ] ( ع مص ) زجر کردن و راندن شتران را به بانگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). راندن و دور کردن شتر را. ( ناظم الاطباء ). || زجر کردن و طرد و رد کردن کسی را با بانگ. ( از اقرب الموارد ). || به یک بار راندن شتران را یا راندن و فراهم آوردن شتران را. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). راندن شتران را با هم یا راندن و جمع کردن شتران را. ( از اقرب الموارد ) .

نده. [ -َن ْ دَ / دِ ] ( پسوند ) علامت اسم فاعل است که به آخر ریشه دوم فعل ( امر مفرد حاضر ) درآید و حرف قبل از خود را فتحه دهد و اسم فاعل سازد: آراینده. آرنده. آموزنده. آینده. افکننده. اندازنده. بارنده. بافنده. بالنده. برنده. پاینده. پرنده. پیراینده. تابنده. تازنده. جنبنده. چراننده. چرنده. چسباننده. چسبنده. چسپاننده. چماننده. چمنده. خرامنده. خرنده. خورنده. خیزنده. دارنده. داننده. درنده و غیره. رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.

نده. [ ن َ دِه ْ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویه ٔشهرستان بهبهان. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

ده کوچکی است از دهستان بویر احمدی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان است .

دانشنامه عمومی

نده ( به عربی: ندة ) یک روستا در سوریه است که در ناحیه مرکزی اعزاز واقع شده است. [ ۲] نده ۳۰۵ نفر جمعیت دارد.
عکس نده
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

نده به دو گونه بکارگیری می شود:
1_واژه ای که گوینده به کسی دیگر می گوید و از او می خواهد که چیزی را به او یا هر کس دیگر ندهد
2_َنده که گونه ای از پسوند است که به این شیوه کار می کند: ( بن واژه همان مصدر است )
...
[مشاهده متن کامل]

بن واژه←بن واژه فرمانی ( امری ) ←زدایش ب از گام پیش←افزودن َنده←واژه
برای نمونه از خواندن آغاز می کنیم. فرمانی این بن می شود بخوان و با زدایش ب از آن خوان بدست می آید و با افزودن َنده می شود خواننده.
میانه ( رابطه ) میان بن واژه و واژه ساخته شده، به این گونه است که واژه، کننده کاری است که در بن واژه است. ( فاعل بن واژه است )

لینک نده

بپرس