ندمان

لغت نامه دهخدا

ندمان. [ ن َ ] ( ع ص ، اِ ) پشیمان. ( منتهی الارب ) ( از منتخب اللغات ) ( از المنجد ) ( دهار ). || همنشین بزرگان. ( منتهی الارب ). ندیم. رجوع به ندیم شود. || حریف شراب. ( از منتهی الارب ) ( المنجد ). یار شراب. ( دهار ). هم قدح. ( مهذب الاسماء ). ج ، نَدامی ̍، نُدامی ̍، نِدام. رجوع به ندیم شود.

ندمان. [ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ ندیم. ( المنجد ). رجوع به ندیم شود.

فرهنگ فارسی

جمع ندیم

پیشنهاد کاربران

بپرس