ندص

لغت نامه دهخدا

ندص. [ ن َ ] ( ع مص ) برآمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خارج شدن. ( اقرب الموارد ). ندوص. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || به سرعت خارج شدن. ( از المنجد ). زود برآمدن چیزی از چیزی و گذشتن از آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). امتراق. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). ندوص. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بدی رسانیدن مرد به قوم. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ندوص. ( المنجد ). || به صورتی ناخوشایند درآمدن بر قوم. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). ندوص. ( از المنجد ).

ندص. [ ن َ دَ ] ( ع مص ) شکسته گردیدن آبله ریزه و برآمدن آنچه در آن بود از ریم و زردآب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بازگردیدن آبله ریزه و برآمدن آنچه در آن است. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس