ندانم گرایی یا لاادری گری یا اَگنوستیسیزم ( انگلیسی: Agnosticism ) ، دیدگاهی فلسفی است که دانستن درستی یا نادرستیِ برخی ادعاها و به طور ویژه، ادعاهای مربوط به امور فراطبیعی، مانند الهیات، زندگی پس از مرگ، وجود خدا و موجودات روحانی یا حتی حقیقت نهایی را نامعلوم یا به شکل «ندانم گویی»، از اساس ناممکن می داند. لاادری گری، از گرایش های فلسفی است که در عین باور به عینیت و واقعیت جهان، شناخت قسمتی از آن یا کل آن را ناممکن می داند.
... [مشاهده متن کامل]
این اصطلاح برای نخستین بار، توسط توماس هنری هاکسلی، به مفهوم ناشناختنی بودن ماوراء طبیعت به کار رفت؛ اما پس از آن، در ادبیات فلسفی و به ویژه مارکسیستی، در معنای غیرقابل شناخت بودن جهان مادی به کار می رود.
بسیاری از فیلسوفان و اندیشمندان، در مورد ندانم گرایی نوشته اند که از میان آنان می توان از توماس هنری هاکسلی، رابرت اینگرسول، برتراند راسل، ابوالعلاء معری و به خصوص خیام نام برد.
نظریه های کانت و شکاکیت، نوعی ندانم گری به شمار می روند. هیوم نیز، از فلاسفه باورمند به این مکتب است.
ندانم گرایان حقیقت نهایی را نامعلوم می دانند و معتقد به جمله معروف دانم که ندانم سقراط، فیلسوف یونانی هستند. ندانم گرایان معتقدند که منظور سقراط این بوده که انسان هرگز نمی تواند چیزی راجع به جهان خارج را به یقین بداند، اما از احوال درونی خود به یقین می تواند معرفت ( شناخت ) یابد؛ پس می تواند بگوید که راجع به جهان خارج به یقین چیزی نمی داند و تناقضی پیش نمی آید. به طور کلی ندانم گرایان می گویند اوج دانایی، اظهار به ندانستن است زیرا از طرفی دلایل کافی برای اثبات خدا وجود ندارد و از طرفی دلایل کافی برای اثبات عدم خدا نیز وجود ندارد.
ندانم گرایی به معنی نداشتن دانش کافی در رد یا اثبات وجود یک پدیده است و به زیرشاخه های مختلفی تقسیم می شود. انواع آن ها عبارتند از:
به ندانم گرایی نیرومند در این شعر از عمر خیام اشاره شده است:
آنان که محیط فضل و آداب شدند/ در جمع کمال شمع اصحاب شدند/رَه زین شب تاریک نبردند برون/گفتند فَسانه ای و در خواب شدند
دیدگاهی که می گوید با بحث و مناظره نمی توان وجود یا عدم وجود خدا یا خدایان را اثبات کرد؛ و حتی اگر یک یا چند خدا موجود باشد به نظر می رسد که سرنوشت انسان برایشان اهمیتی ندارد؛ بنابراین وجود آن ها تأثیری بر امور شخصی انسان ندارد و می بایست کمتر مورد توجه قرار بگیرند.
... [مشاهده متن کامل]
این اصطلاح برای نخستین بار، توسط توماس هنری هاکسلی، به مفهوم ناشناختنی بودن ماوراء طبیعت به کار رفت؛ اما پس از آن، در ادبیات فلسفی و به ویژه مارکسیستی، در معنای غیرقابل شناخت بودن جهان مادی به کار می رود.
بسیاری از فیلسوفان و اندیشمندان، در مورد ندانم گرایی نوشته اند که از میان آنان می توان از توماس هنری هاکسلی، رابرت اینگرسول، برتراند راسل، ابوالعلاء معری و به خصوص خیام نام برد.
نظریه های کانت و شکاکیت، نوعی ندانم گری به شمار می روند. هیوم نیز، از فلاسفه باورمند به این مکتب است.
ندانم گرایان حقیقت نهایی را نامعلوم می دانند و معتقد به جمله معروف دانم که ندانم سقراط، فیلسوف یونانی هستند. ندانم گرایان معتقدند که منظور سقراط این بوده که انسان هرگز نمی تواند چیزی راجع به جهان خارج را به یقین بداند، اما از احوال درونی خود به یقین می تواند معرفت ( شناخت ) یابد؛ پس می تواند بگوید که راجع به جهان خارج به یقین چیزی نمی داند و تناقضی پیش نمی آید. به طور کلی ندانم گرایان می گویند اوج دانایی، اظهار به ندانستن است زیرا از طرفی دلایل کافی برای اثبات خدا وجود ندارد و از طرفی دلایل کافی برای اثبات عدم خدا نیز وجود ندارد.
ندانم گرایی به معنی نداشتن دانش کافی در رد یا اثبات وجود یک پدیده است و به زیرشاخه های مختلفی تقسیم می شود. انواع آن ها عبارتند از:
به ندانم گرایی نیرومند در این شعر از عمر خیام اشاره شده است:
آنان که محیط فضل و آداب شدند/ در جمع کمال شمع اصحاب شدند/رَه زین شب تاریک نبردند برون/گفتند فَسانه ای و در خواب شدند
دیدگاهی که می گوید با بحث و مناظره نمی توان وجود یا عدم وجود خدا یا خدایان را اثبات کرد؛ و حتی اگر یک یا چند خدا موجود باشد به نظر می رسد که سرنوشت انسان برایشان اهمیتی ندارد؛ بنابراین وجود آن ها تأثیری بر امور شخصی انسان ندارد و می بایست کمتر مورد توجه قرار بگیرند.