ندائی سمرقندی
لغت نامه دهخدا
جور و جفا مکن بکن مهر و وفا نگار من
خنده خود مبین ببین گریه ٔزارزار من
لب به لبم بنه منه داغ جدائیم به جان
همدم کس مشو بشو از ره لطف یار من
تیغ ستم مکش بکش خار فراق از دلم
خاطر خود مجو بجو محنت روزگار من.
رجوع به هفت اقلیم ذیل اقلیم پنجم و صبح گلشن ص 512 و قاموس الاعلام ج 6 و سفینه خوشگو ذیل حرف «ن » و فرهنگ سخنوران ص 598 شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید