نخچل

لغت نامه دهخدا

نخچل. [ ن َ چ َ / ن َ چ ُ ] ( اِ ) آن چیزی است که به سر دو ناخن گیرند. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). گرفتن اندام باشد با دو سر ناخن یا دو سر انگشت دست ، چنانکه به درد آید. ( برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( از جهانگیری ). نخچل = نخچر = نخچیل. ( حاشیه معین بر برهان قاطع ). نشکنج. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). و آن را نخچند نیز گفته اند. ( آنندراج ). نشگون. قرض :
نشان نخچل دارم ز دوست بر بازو
رواست باری گر دل ببرد مونس راد.
آغاجی ( از اسدی ).
به سرانگشت زلف و نخچل چشم
دهن تنگ غنچه خندان شد.
شرف شفروه ( از فرهنگ خطی ) ( آنندراج ).
از قفا بگذرد ز بس تیزی
اگرش گیری از سرون نخچل.
شمس فخری ( از جهانگیری ).

پیشنهاد کاربران

بپرس