نخچد

لغت نامه دهخدا

نخچد. [ ن َ چ َ ] ( اِ ) ریم آهن. ( لغت فرس اسدی ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ) ( انجمن آرا ). چرک آهن. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) :
دو مار به گزنده بر دو لب تو دوسان
زآن قلیه چو طاعون زآن نان همچو نخچد.
منجیک ترمذی.
گر آهنگران شکر جود تو گویند
به کوره درون زر شود جمله نخچد.
شمس فخری ( از جهانگیری و آنندراج و انجمن آرا ).
|| آن سنگ که حلاجان بدان برزنند تا درست گردد. ( لغت فرس اسدی ). رجوع به نخجد شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس