در زبانِ پارسی " نُخ :nokh" به چمِ " اول، اولین" ( به اروپایی " primus" ) و " نُخزاد= نُخ. زاد" به چمِ " نخست زاده، نخستین زاده" ( به اروپایی " primogenitus" ) آمده است.
در زبانِ پارسیِ میانه واژگانِ " نَخُست:naxust" و " نَخوِست: naxwist" و در زبانِ پارتی واژگانِ " نَخوِشت:naxwišt" و " نَخوین:naxwēn" و در زبانِ ارمنی نیز واژه یِ " نَخ:nakh/nax" را داشته ایم. کارل زالمان هنگامِ آوردنِ نشانگانِ ترینی ( Superlativendung ) در زبانِ پارسیِ میانه ( همچون : " ِشت: išt" و " ِست:ist " ) در بخشِ Anmerkung به روشنی " - ِ ست:ist - / - ُ ست:ust - " را بخشِ جدایی پذیرِ واژه ی " نخست" می داند و آن را نشانه یِ ترینی برمی شمرد. بارتولومه نیز همین باور را دارد که در زیر به آن خواهیم پرداخت. از اینرو داریم:
... [مشاهده متن کامل]
1 - در واژگانِ " nuxust، naxust، naxwist " در زبانِ پارسیِ میانه - نو ، " ِست:ist " و" - ُ ست:ust - " پسوندگان و نشانگانِ ترینی هستند.
2 - درواژگانِ " naxwēn ، naxwišt " در زبانِ پارتی ، " - ِشت: išt - " نشانه یِ ترینی است و " - ین: ēn - " همان نقشی را دارد که " - ین" در واژگانِ" نخُستین، اولین".
( در زبانِ اوستایی نشانگانِ " - ِشتَ: išta - " و - ِستَ:ista - " ، نشانگانِ ترینی بوده اند ) .
در زبانِ مانوی " از نُخ =az nox" به چم " از آغاز، از ابتدا =from the beginning" آمده است.
نکته : من دگرگونیِ آوایی " naxᵛ" به " nuxᵛ" را بمانند " saxᵛ" به " suxᵛ" در واژه یِ " سخون یا سخن" می دانم.
دیدگاهِ بارتولومه درباره یِ ریشه - و آواشناسیِ واژه یِ " نخست" :
( پیش از هرچیز این دیدگاهِ کریسیتن بارتولومه می باشد و نویسنده یِ این پیام تنها گزارش دهنده می باشد. برای برخی شاید آواشناسیِ واژگان گیرا و خوشایند نباشد ولی برآیندِ دیدگاهِ بارتولومه در زیر درخورِ نگرش است ) . دیدگاهِ بارتولومه چنین است:
بنابر ریشه شناسیِ واژگانِ نامبرده، دیسپایه ( Grundform ) یِ ایرانیِ آنها، "nahua" خواهد بود که می تواند با فعلِ هندوآلمانیِ " nasate" در پیوند باشد. ولی من این دیدگاه را نیز که دیسه ی " naxua " ( ایرانی ) ، که " xu" در آن از " ku " ( آریایی ) آمده، بعنوانِ دیسپایه ای از " nokh" ( پارسیِ میانه ) کاملا شاینده ( =محتمل ) می دانم؛ "su" و " ku" ( در آریایی ) تحت قیدهای ویژه ای، زودهنگام، همفتاده ( =منطبق ) شده اند. آنگاه می توان آن را با " nēh" ( گوتیک ) به چمِ " نزدیک: nahe" ( آلمانی ) همسنجی کرد و یک دیسپایه ی هندوآلمانی " nequa " ( با صدای k نرمکامی ) را برنهاد ( =ایجاد کرد ) *. سپس بارتولومه برایِ پذیرشِ این انگاره، نمونه ی فرارونی ( =مستقیمی ) را می آورد:
همپیوندیِ و همریشگیِ واژگان " رُخ: rux" ( پارسی ) و " srakva" ( سانسکریت ) به چمِ " دهان، پوزه" و واژه ی " ایرَخ: erax " در زبانِ ارمنی که از زبانِ پارسیِ میانه آمده است. یک نمونه یِ نافرارونِ ( =غیرمستقیمِ ) دیگر واژه یِ " پُختن:puxtan" است.
* ) ازبرایِ گُذارِ معنایی " naechster" ( =نزدیکترین ) به " erster" ( =اولین ) در آلمانی، می توان به واژه یِ " نزدیست:nazdist" ( =نزدیکترین، اولین ) در زبانِ پارسیِ میانه اشاره کرد که کارل زالمان در نبیگِ خود این واژه را در کنارِ واژه ی " naxust: نخست" در جایگاهِ اول در میانِ شمارگانِ ترتیبی ( Ordinalen ) نشانده است. همنهشِ " nax - ust" ( پارسیِ نو ) با " nēh" ( گوتیک ) توسط شِفتِلُویتز ( = SCHEFTELOWITZ ) نیز پیگیری شده است ولی وی واژگانِ پارسیِ میانه یِ نامبرده را در نظر نمی گیرد و از " nakh" ( با k دَمیده ) در آریایی می آغازد.
. . . . . . . . . . .
به گمانِ من، برآیندِ آنچه از گفته هایِ بارتولومه برداشت می شود، این است که وی " نَخ:nax" را با واژه یِ " nahe" به چمِ " نزدیک" در زبانِ آلمانی همبسته و همریشه می داند و از واژه یِ " نزدیست:nazdist" به چمِ " نزدیکترین، اولین" در زبانِ پارسیِ میانه در کنارِ واژه یِ " نَخست:naxust" یاد می کند، چنانکه همین رویکرد در واژه یِ " naechst " به چمِ " نزدیکترین، اولین" در زبانِ آلمانی دیده می شود. از اینرو ، بر پایه دیدگاهِ بارتولومه، باید میان " نزد:nazd" و " نَخ:nax" در زبانِ پارسی پیوندی باشندگی داشته باشد.
. . . . . . . . . .
پَسگشتها:
1 - رویبرگهایِ 207 و 211 از نبیگ " زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفُر )
2 - رویبرگ 58 از نبیگ " فرهنگنامه کوچک پهلوی" ( دیوید مک کنزی )
3 - رویبرگ 48 از بخشِ Exkurs ( پارسیِ میانه تورفانی ) از نبیگ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )
4 - رویبرگ 286 از نبیگ بخش سوم - پارسیِ میانه ( کارل زالمان )



در زبانِ پارسیِ میانه واژگانِ " نَخُست:naxust" و " نَخوِست: naxwist" و در زبانِ پارتی واژگانِ " نَخوِشت:naxwišt" و " نَخوین:naxwēn" و در زبانِ ارمنی نیز واژه یِ " نَخ:nakh/nax" را داشته ایم. کارل زالمان هنگامِ آوردنِ نشانگانِ ترینی ( Superlativendung ) در زبانِ پارسیِ میانه ( همچون : " ِشت: išt" و " ِست:ist " ) در بخشِ Anmerkung به روشنی " - ِ ست:ist - / - ُ ست:ust - " را بخشِ جدایی پذیرِ واژه ی " نخست" می داند و آن را نشانه یِ ترینی برمی شمرد. بارتولومه نیز همین باور را دارد که در زیر به آن خواهیم پرداخت. از اینرو داریم:
... [مشاهده متن کامل]
1 - در واژگانِ " nuxust، naxust، naxwist " در زبانِ پارسیِ میانه - نو ، " ِست:ist " و" - ُ ست:ust - " پسوندگان و نشانگانِ ترینی هستند.
2 - درواژگانِ " naxwēn ، naxwišt " در زبانِ پارتی ، " - ِشت: išt - " نشانه یِ ترینی است و " - ین: ēn - " همان نقشی را دارد که " - ین" در واژگانِ" نخُستین، اولین".
( در زبانِ اوستایی نشانگانِ " - ِشتَ: išta - " و - ِستَ:ista - " ، نشانگانِ ترینی بوده اند ) .
در زبانِ مانوی " از نُخ =az nox" به چم " از آغاز، از ابتدا =from the beginning" آمده است.
نکته : من دگرگونیِ آوایی " naxᵛ" به " nuxᵛ" را بمانند " saxᵛ" به " suxᵛ" در واژه یِ " سخون یا سخن" می دانم.
دیدگاهِ بارتولومه درباره یِ ریشه - و آواشناسیِ واژه یِ " نخست" :
( پیش از هرچیز این دیدگاهِ کریسیتن بارتولومه می باشد و نویسنده یِ این پیام تنها گزارش دهنده می باشد. برای برخی شاید آواشناسیِ واژگان گیرا و خوشایند نباشد ولی برآیندِ دیدگاهِ بارتولومه در زیر درخورِ نگرش است ) . دیدگاهِ بارتولومه چنین است:
بنابر ریشه شناسیِ واژگانِ نامبرده، دیسپایه ( Grundform ) یِ ایرانیِ آنها، "nahua" خواهد بود که می تواند با فعلِ هندوآلمانیِ " nasate" در پیوند باشد. ولی من این دیدگاه را نیز که دیسه ی " naxua " ( ایرانی ) ، که " xu" در آن از " ku " ( آریایی ) آمده، بعنوانِ دیسپایه ای از " nokh" ( پارسیِ میانه ) کاملا شاینده ( =محتمل ) می دانم؛ "su" و " ku" ( در آریایی ) تحت قیدهای ویژه ای، زودهنگام، همفتاده ( =منطبق ) شده اند. آنگاه می توان آن را با " nēh" ( گوتیک ) به چمِ " نزدیک: nahe" ( آلمانی ) همسنجی کرد و یک دیسپایه ی هندوآلمانی " nequa " ( با صدای k نرمکامی ) را برنهاد ( =ایجاد کرد ) *. سپس بارتولومه برایِ پذیرشِ این انگاره، نمونه ی فرارونی ( =مستقیمی ) را می آورد:
همپیوندیِ و همریشگیِ واژگان " رُخ: rux" ( پارسی ) و " srakva" ( سانسکریت ) به چمِ " دهان، پوزه" و واژه ی " ایرَخ: erax " در زبانِ ارمنی که از زبانِ پارسیِ میانه آمده است. یک نمونه یِ نافرارونِ ( =غیرمستقیمِ ) دیگر واژه یِ " پُختن:puxtan" است.
* ) ازبرایِ گُذارِ معنایی " naechster" ( =نزدیکترین ) به " erster" ( =اولین ) در آلمانی، می توان به واژه یِ " نزدیست:nazdist" ( =نزدیکترین، اولین ) در زبانِ پارسیِ میانه اشاره کرد که کارل زالمان در نبیگِ خود این واژه را در کنارِ واژه ی " naxust: نخست" در جایگاهِ اول در میانِ شمارگانِ ترتیبی ( Ordinalen ) نشانده است. همنهشِ " nax - ust" ( پارسیِ نو ) با " nēh" ( گوتیک ) توسط شِفتِلُویتز ( = SCHEFTELOWITZ ) نیز پیگیری شده است ولی وی واژگانِ پارسیِ میانه یِ نامبرده را در نظر نمی گیرد و از " nakh" ( با k دَمیده ) در آریایی می آغازد.
. . . . . . . . . . .
به گمانِ من، برآیندِ آنچه از گفته هایِ بارتولومه برداشت می شود، این است که وی " نَخ:nax" را با واژه یِ " nahe" به چمِ " نزدیک" در زبانِ آلمانی همبسته و همریشه می داند و از واژه یِ " نزدیست:nazdist" به چمِ " نزدیکترین، اولین" در زبانِ پارسیِ میانه در کنارِ واژه یِ " نَخست:naxust" یاد می کند، چنانکه همین رویکرد در واژه یِ " naechst " به چمِ " نزدیکترین، اولین" در زبانِ آلمانی دیده می شود. از اینرو ، بر پایه دیدگاهِ بارتولومه، باید میان " نزد:nazd" و " نَخ:nax" در زبانِ پارسی پیوندی باشندگی داشته باشد.
. . . . . . . . . .
پَسگشتها:
1 - رویبرگهایِ 207 و 211 از نبیگ " زبانهایِ ایرانی" ( گرنوت ویندفُر )
2 - رویبرگ 58 از نبیگ " فرهنگنامه کوچک پهلوی" ( دیوید مک کنزی )
3 - رویبرگ 48 از بخشِ Exkurs ( پارسیِ میانه تورفانی ) از نبیگ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )
4 - رویبرگ 286 از نبیگ بخش سوم - پارسیِ میانه ( کارل زالمان )


