نخلبن. [ ن َ ب ُ ] ( اِ مرکب ) درخت خرما. ( آنندراج )( غیاث اللغات ). خرمابن. ( ناظم الاطباء ) : چو دور افتد از میوه خور میوه دار چه خرما بود نخلبن را چه خار.
نظامی.
چو سقراط راداد نوبت سخُن رطب ریز شد خوشه نخلبن.
نظامی.
ز یک قابله چند زاید سخن چه خرما گشاید ز یک نخلبن ؟