بر سبزه ز سایه نخل بندد
بر قامت سرو و گل بخندد.
نظامی.
رطب را استخوان آن شب شکستندکه خرمای لبت را نخل بستند.
نظامی.
همه نخلبندان بخایند دست ز حیرت که نخلی چنین ، کس نبست.
سعدی.
خزان ز سردی آهم چو بید میلرزداگرچه در نفسی نخل صد چمن بندم.
صائب.
|| مایه نخل نر را به نخل ماده رسانیدن. ( حواشی وحید بر ص 116 شرفنامه نظامی ). || نخل محرم یا نخل عزا یا نخل تابوت را تزیین کردن وآراستن.- نخل کسی را بستن ؛ نخل عزای کسی را بستن :
خار مژگان را به چشم کم مبین دیگر کلیم
چار موسم از گلش نخل شهیدان بسته ایم.
کلیم ( از آنندراج ).