نخسبیدن خون ؛ بمجازات رسیدن قاتل. پنهان نماندن قتل :
خون نخسبد بعد مرگت در قصاص
تو مگو که میرم و یابم خلاص.
مولوی.
آنکه کشتستم پی مادون من
می نداند که نخسبد خون من.
مولوی.
خون نخسبد بعد مرگت در قصاص
تو مگو که میرم و یابم خلاص.
مولوی.
آنکه کشتستم پی مادون من
می نداند که نخسبد خون من.
مولوی.