نخجیرگان. [ ن َ ] ( اِخ ) نام نوائی است از موسیقی که باربد مصنف آن است. ( از جهانگیری ). رجوع به نخچیرگان شود. نخجیرگان. [ ن َ ] ( ص مرکب ) شکارچی. صیاد. قناص وحوش. ( یادداشت مؤلف ) : تو خود دانی که ویرو چون جوان است به دشت و کوه بر نخجیرگان است.
( ویس و رامین ).
فرهنگ فارسی
شکارچی و صیاد قناص و حوش
فرهنگ معین
( ~ . ) (اِ. ) نخچیرگان ، نام لحن آخر از سی لحن باربد.
فرهنگ عمید
۱. شکارچی. ۲. (اسم ) (موسیقی ) از الحان سی گانۀ باربد: چو بر نخجیرگان تدبیر کردی / بسی چون زهره را نخجیر کردی (نظامی۱۴: ۱۸۱ ).