همی کرد نخجیر تا شب ز کوه
برآمد سبک بازگشت از گروه.
فردوسی.
همی کرد نخجیر و یادش نبوداز آنکس که با او نبرد آزمود.
فردوسی.
به نخجیر کردن به دشت دغوی ابا باز و یوزان نخجیرجوی.
فردوسی.
گرت سوی نخجیر کردن هواست هم از خانه نخجیر نکْنی رواست .
نظامی ( ؟ )
لعاب عنکبوتان مگس گیرهمائی را نگر چون کرد نخجیر.
نظامی.
همان چوگان و کوس آغاز کردندهمان نخجیر کردن ساز کردند.
نظامی.