نخاسی

لغت نامه دهخدا

نخاسی. [ ن َخ ْ خا ] ( حامص ) برده فروشی. بنده فروشی. || ستورفروشی. عمل نخاس. رجوع به نخاس شود.

نخاسی. [ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ) نَخّاس. برده فروش. فروشنده غلام و کنیز :
زآنکه پیراهن به دستش عاریه ست
چون به دست آن نخاسی جاریه ست
جاریه پیش نخاسی سرسری است
در کف او ازبرای مشتری است.
مولوی.

پیشنهاد کاربران

ای یوسف جان که در نخاسی
در حسن و جمال بی قیاسی

بپرس