نحیزه

لغت نامه دهخدا

( نحیزة ) نحیزة. [ ن َ زَ ] ( ع اِ ) سرشت. طبیعت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، نحائز. || روش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطبا ). طریقه. ( ناظم الاطباء ). || راه باریک که از راههای بزرگ شکافته شود به صحرا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). راه باریک که از راه بزرگ جدا شده و به جانب صحرا رود. ( ناظم الاطباء ). طریقة من الارض خشنة. ( المنجد ). || ریگ و درشت از زمین ، یا پاره ای از آن دراز مقدار یک میل یا زیاد از آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ریگ و زمین درشت ، و یا پاره ای از زمین درشت به مقدار یک میل و زیادتر. ( ناظم الاطباء ). راهی خشن و درشت از زمین ، و گفته شده است قطعه درازی از آن. ( از اقرب الموارد ). || نوار گرداگرد خرگاه و خیمه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نواری که گرداگرد خرگاه و خیمه دوزند. ( ناظم الاطباء ). نوار که بر کناره خیمه افکنند. نوار پشمین. ( مهذب الاسما ). || ( ص ) تأنیث نحیز، بمعنی ناحز و منحوز. رجوع به نحیز و ناحز شود. || ناقه مضروبه. ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس