نحلت
لغت نامه دهخدا
نحلة. [ ن َ ل َ ] ( ع اِ ) یکی منج انگبین. ( ترجمان علامه جرجانی ). واحد نحل است ، یعنی یک کبت انگبین. ( ناظم الاطباء ). یک زنبور عسل. رجوع به نحل شود. || ( مص ) کابین زن دادن. ( غیاث اللغات ). رجوع به نِحْلة و نُحْلة شود.
نحلة. [ ن ِ ل َ ] ( ع اِ ) مذهبی که کسی بر خود ببندد و به خود نسبت کند. ( ناظم الاطباء ). دعوی. ( المنجد ). دینی که از جانب خدای تعالی نیامده باشد. ( یادداشت مؤلف ). || مذهب. دیانت. ( المنجد ). ملت.دیانت. ( یادداشت مؤلف ). || ( اصطلاح فقه ) هبه. ( یادداشت مؤلف ). بخشش مال غیرمنقول مقابل هدیه که بخشش مال منقول است. ( حقوق مدنی تألیف عمید ).
نحلة. [ ن ِ ل َ / ن ُ ل َ ] ( ع مص ) کابین زن دادن بی عوضی و بی طلبی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مهر زن را دادن. ( اقرب الموارد ). اسم مصدری است نحل را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کاوین فرادادن به خوش منشی. ( تاج المصادر بیهقی ). || عطا کردن بدون عوض. ( از اقرب الموارد ). || پیدا کردن و نامیدن کابین را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || دادن. ( زوزنی ). || دعوی کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ادعای مَهر کردن و خواهانی نمودن. ( ناظم الاطباء ) . || ( اِ ) مذهب. دیانت. ( اقرب الموارد ). || عطیة. هبة. ( المنجد ). عطیه بی طلب. نحلان. ( یادداشت مؤلف ). ج ، نُحَل ، نِحَل.
نحلة. [ ن ُ ل َ ]( ع ، اِمص ، اِ ) بخشش. عطا. ( غیاث اللغات ). عطا. ( مهذب الاسما ). || صدقه. ( غیاث اللغات ). || باریکی. لاغری. دقت و هزال. نُحل. ( المنجد ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید