نجیبای اصفهانی
لغت نامه دهخدا
زهی ز روی توروشن چراغ کوکبها
سیاه روزی زلف تو رونق شبها
ز آب بحر صدف شد به قطره ای قانع
چه سود عشرت عالم به تنگ مشربها.
دارم به دور عشقت لب خشک و دیده پرآب
سلطان وقت خویشم گو بحر و بر نباشد.
( از تذکره نصرآبادی ص 424 ) ( صبح گلشن ص 150 ) ( قاموس الاعلام ج 6 ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید