نجیب زاد

لغت نامه دهخدا

نجیب زاد. [ ن َ ] ( ن مف مرکب ، ص مرکب ) نجیب زاده. رجوع به نجیب زاده شود.

فرهنگ فارسی

نجیب زاده .

پیشنهاد کاربران

مهترنژاد ؛ بزرگ نژاد. بزرگ زاده. آن که از نژاد بزرگان است. مهترزاده :
گزینان کشورش را بار داد
بزرگان و شاهان مهترنژاد.
دقیقی.
بسی گفت زن هیچ پاسخ نداد
پراندیشه شد مرد مهترنژاد.
فردوسی.
...
[مشاهده متن کامل]

همان نیز شاپور مهترنژاد
کند جان ما را بدین دخت شاد.
فردوسی.
چنین گفت موبد که از راه داد
نه کهتر گریزد نه مهترنژاد.
فردوسی.
برادرش والا براهیم راد
گزین جهان گرد مهترنژاد.
اسدی ( گرشاسب نامه ) .
میان دو عمزاده وصلت فتاد
دو خورشیدسیمای مهترنژاد.
سعدی ( بوستان ) .

بپرس