نجوی

لغت نامه دهخدا

نجوی. [ ن َج ْ وا ] ( ع اِ ) راز. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ) ( نصاب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( ملخص اللغات حسن خطیب )( ترجمان علامه جرجانی ). سِر. ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ). ج ، نَجاوی ̍. || سرگوشی. پچ پچ. بیخ گوشی. تنگ گوشی. درگوشی. ( یادداشت مؤلف ) :
گاه به نجوی به اهل بزم سراید
کاین سر خر را که راه داد به بستان ؟
خاقانی.
رجوع به نجوی کردن شود. || اتاوة. ( اقرب الموارد ). خراج. رشوت. || رازگویندگان با هم. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) راز کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). نجو. ( المنجد ). راز گفتن با کسی. ( منتهی الارب ). راز گفتن با کسی از اسرار و عواطفی که در دل دارد. ( از المنجد ). اسم است مناجاة را. ( از اقرب الموارد ). آهسته حرف زدن دم گوش کسی ، که لفظ دیگرش بیخ گوشی است ، و با لفظ کردن استعمال می شود. ( فرهنگ نظام ). به راز گفتن. سخن به راز گفتن. درگوشی گفتن. پچ پچ کردن. زیرگوشی گفتن. مساره. ( یادداشت مؤلف ). || بوئیدن دهن کسی را. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

رازگفتن بایکدیگر، آهسته حرف زدن دوتن باهم، راز، گویی، سرگوشی، بیخ گوشی
( اسم ) ۱ - سرگوشی زیرگوشی .۲ - نهفتن آفات ازاطلاع غیر.

پیشنهاد کاربران

کلمه ( نجوی ) به معنای گفتگوی سری و پنهانی است ، و چه بسا که این کلمه درباره شخص دو طرف صاحب نجوی نیز اطلاق گردد یعنی به خود آن دو نیز نجوا گویند.
( ( سر به معنی مطلبی است که انسان در دل پنهان می کند ، و یا تنها با دوستان رازدارش مطرح می سازد ، و نجوی به معنی سخنان درگوشی است ) ) . ( تفسیر نمونه ج : 21 ص : 125 )
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس