نجاف

لغت نامه دهخدا

نجاف. [ ن ِ ] ( ع مص ) بستن قضیب تکه را تا گشنی نکند. ( از منتهی الارب ). نجاف بستن بر تکه. ( از ناظم الاطباء ). قضیب تیس بستن تا گشنی نتواند کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِ ) دوالی است که مابین قضیب و شکم تکه بندند تا گشنی کردن تواند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و یا آنکه قضیب آن را با پای وی و یا با پشت آن بندند. ( ناظم الاطباء ). || مدرعه.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جامه ای است پشمی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). جامه پشمین. ( ناظم الاطباء ). || پاشنه زبرین در. ( مهذب الاسماء ). پاشنه در، یا آنچه پیش در باشد از آستانه بالائین ، یا آن دربند است. ( منتهی الارب )( آنندراج ). آنچه بنا شده باشد به صورتی برآمده بر بالای در، یا مشرف بر آن. ( از المنجد ). اسکفة الباب اودروند الباب ، و فی الاساس : علی بابه نجاف و هو ما بنی ناتئاً فوق الباب مشرفاً علیه کنجاف الغار. ( اقرب الموارد ). || نجاف غار؛ صخره برآمده مشرف بر آن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || ج ِ نَجَف. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نجف شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس