نج

لغت نامه دهخدا

نج. [ ن َ / ن ُ ] ( اِ ) اندرون دهان. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ خطی ) ( شمس فخری ). مصحف بج است. ( حاشیه برهان قاطع معین ). رجوع به بج شود :
بی مدحت تو هرکه دهان را بگشاید
دندانْش کند چرخ برون یک به یک از نج.
شمس فخری.

نج. [ ن َج ج ] ( ع مص ) زه کردن زخم و روان شدن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )( منتهی الارب ). شکافتن ریش و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). نجیج. ( المنجد ). سر باز کردن زخم. || بشتافتن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || چیزی را از دهان افکندن. ( از المنجد ).

نج. [ ن ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میان رود علیا از بخش نور شهرستان آمل ،در 50 هزارگزی جنوب غربی آمل در منطقه ای کوهستانی وسردسیر واقع است و 800 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار، محصولش غلات و سیب زمینی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).

فرهنگ فارسی

ده دهستان میان رود علیا در بخش نور شهرستان آمل استان دوم . در ۵٠ کیلومتری جنوب غربی آمل در نقطه ای کوهستانی و سردسیر که ۸٠٠ تن سکنه دارد. محصولش غلات سیب زمینی و لبنیات و شغل مردم آن کشاورزی و گله داری است .
دهی از دهستان میان رود علیا در بخش نور شهرستان آمل در ۵٠ هزار گزی جنوب غربی آمل در منطقه ای کوهستانی و سرد سیر واقه است .

فرهنگ معین

(نَ یا نُ ) (اِ. ) اندرون دهان .

فرهنگ عمید

اندرون دهان، لپ.

گویش مازنی

/noj/ جوانه & نام دهکده ای از میانرود نور

پیشنهاد کاربران

بپرس