نتوانستن


معنی انگلیسی:
fail

لغت نامه دهخدا

نتوانستن. [ ن َ ت َن ِ ت َ / ن َت ْ ن ِ ت َ ] ( مص منفی ) ناتوانستن. عدم قدرت و توانائی. مقابل توانستن. رجوع به توانستن شود.

فرهنگ فارسی

ناتوانستن عدم قدرت و دانایی مقابل توانستن .

پیشنهاد کاربران

از پس کار برنیامدن
Not being able to do something
Can not
Example :
Imagine me so talented that you could dress, you could make good music and you could dance. My nigga can do it all. What can't this nigga do ?
داداشمون چکاری نمیتونه کنه ؟؟
ناکام ماندن
از عهده خارج بودن ، از عهدهٔ . . . . . . . . . . . . خارج بودن
قادر نبودن
Can not

بپرس