نتل

لغت نامه دهخدا

نتل. [ ن َ ] ( ع اِ ) بیضه شترمرغ که آب پر کرده در بیابان دفن کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تخم شترمرغ که پر از آب کرده در بیابان دفن کنند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بیضه شترمرغ که آن رااز آب پر کنند و در ایام زمستان در بیابانهای دور از آب مدفون کنند و چون در گرمای تابستان بدانجا گذارایشان افتد آن را بیرون آورند و آبش را بنوشند. ( ازمعجم متن اللغة ). نَتَل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) مرد کوتاه بالا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( مص ) پیش برآمدن از صف. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). تقدم جستن در صف. ( از معجم متن اللغة ): قد نتل من الصف ؛ تقدم اصحابه. ( اقرب الموارد ). نتول. نتلان. ( منتهی الارب ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). جلوتر آمدن از صف. || تقدم جستن در خیر یا شر. ( از معجم متن اللغة ). || کشیدن به پیشایگی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). پیش کشیدن چیزی را. ( از ناظم الاطباء ). جلو کشیدن چیزی را. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). نتول. نتلان. ( معجم متن اللغة ). فراپیش کشیدن چیزی را. ( فرهنگ خطی ). || زجر کردن. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). || راندن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). راندن کسی را. ( از ناظم الاطباء ). || سرزنش کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || برآوردن آنچه در انبان باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). بیرون آوردن آنچه در انبان است. ( از اقرب الموارد ). نتل. نتول. نتلان. ( معجم متن اللغة ). تکاندن و تهی کردن انبان و بیرون آوردن آنچه در اوست. ( از المنجد ).

نتل. [ ن َ ت َ ] ( ع اِ ) تخم شترمرغ پرآب کرده در بیابان دفن کرده. نَتْل. رجوع به نَتْل شود. || ( ص ) بنده تنومند و بزرگ هیکل. ( ناظم الاطباء ).عبد ضخم. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ).

فرهنگ فارسی

تخم شتر مرغ پر از آب کرده در بیابان دفن کنند یا مرد کوتاه بالا یا زجر کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس