نبیله

لغت نامه دهخدا

( نبیلة ) نبیلة. [ ن َ ل َ ] ( ع ص ) تأنیث ِ نبیل. ( اقرب الموارد ). رجوع به نبیل شود. || ج ِ نبال. رجوع به نبال شود. || شگرف از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بزرگ. عظیمة. ( معجم متن اللغة ). || نادر. ( یادداشت مؤلف ). || مردار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جیفة . ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). میتة. ( اقرب الموارد ). ج ، نبائل. || امراءة نبیلة فی الحسن ؛ زن نهایت نیکوصورت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و کذا: ناقة نبیلةو فرس نبیلة و رجل نبیلة. ( منتهی الارب ). ج ، نبال.

نبیلة. [ ن َ ل َ ] ( اِخ ) حصنی است در یمن. ( از معجم البلدان ).

نبیلة. [ ن َ ل َ ] ( اِخ ) دختر سلطان یوسف بن عمربن علی ، از رسولیان یمن است. وی در تعز و زبید [ از بلاد یمن ] مدرسه و مسجدی ساخت و وقف مردم کرد و به سال 718 هَ. ق. در تعز وفات یافت. ( از الاعلام زرکلی ص 1090 ).

فرهنگ فارسی

نجیب وشریف، مونث نبیل
( صفت ) مونث نبیل جمع :نبائل .
دختر سلطان یوسف بن عمر بن علی از رسولیان یمن است وی در تعزو زبید مدرسه و مسجدی ساخت و وقف مردم کرد .

پیشنهاد کاربران

نبیله : نجیب
دختر پاک و نجیب ، زیبا
طبق لغت نامه دهخدا

بپرس