نبله
لغت نامه دهخدا
نبلة. [ ن َ ل َ ] ( ع اِ ) واحد نبل ، به معنی یک تیر تازی. ( از ناظم الاطباء ) ( از المنجد ). رجوع به نَبْل شود. || لبلاب سپید. ( ناظم الاطباء ). || عطیه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نُبلَة شود. || ( ص ) هر چیز که دارای اهمیت باشد. ( منتهی الارب ). || تأنیث نبل ، بمعنی دارای ذکاء و نجابت و فضل. ( از اقرب الموارد ). رجوع به نبل شود.
نبلة. [ ن َ ب َ ل َ ] ( ع ص ) زن تیزخاطر و گرامی. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). تأنیث نَبَل است. رجوع به نبل شود. || ذوالنبل. اسم جمع است. ( المنجد ). رجوع به نُبْل شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید