نبق
لغت نامه دهخدا
نبق. [ ن َ / ن ِ / ن َ ب ِ / ن َ ب َ ] ( ع اِ ) کُنار که بر سدر است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کنار که بار درخت سدر باشد. ( ناظم الاطباء ). بار درخت سدر. ( از المنجد ). کنار. ( قاموس ) ( دهار ) ( دستوراللغة ). بار درخت کنار. ( غیاث اللغات ). نَبق و نِبق و نَبِق و نَبَق ؛ بار درخت سدر. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). اندر شهر گرگان و طبرستان آن را طاق دانه گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). میوه درخت سدر. کنار. ( از ترجمه صیدنه ) واحد آن نبقة است. ( اقرب الموارد ). ثمره درخت سدر. میوه کنار. ثمر السدر. || میوه درخت ِ زَنزَلَخت. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
نوشتن کتابت .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید