نبشته سراسر به خط من است
که خط من اندر جهان روشن است.
فردوسی.
نبشته بر آن تیر بُد پهلوی که ای شاه داننده گر بشنوی.
فردوسی.
مبیناد کس روز بی کام تونبشته به خورشید بر نام تو.
فردوسی.
نبشته بر آن حقه تاریخ آن پدیدار کرده پی و بیخ آن.
فردوسی.
وذکر آن به قلم عطارد و بر پیکر خورشید نبشته. ( کلیله و دمنه ).جز دو حرف نبشته صورت دل
معنی دل به خواب نشنیدم.
خاقانی.
|| مکتوب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دستخط. ( ناظم الاطباء ). رقیم. سفر. خط. کتاب. درج. ( منتهی الارب ). زبور. ( دهار ). نامه. رقیمه. مرقومه. کاغذ : بگیر از نفس خود پیمان به آن قسم که فرستاده شده است بسوی تو به همراهی آورنده این نبشته. ( تاریخ بیهقی ص 313 ). امیرالمؤمنین این نبشته را فرستاد درحالی که همه کارهامستقیم بود. ( تاریخ بیهقی ص 312 ). شتاب کن در ارسال جواب این نبشته بسوی امیرالمؤمنین. ( تاریخ بیهقی ص 314 ). || سند. حجت. || حکم. ( ناظم الاطباء ). فرمان. منشور. || مقدر. محتوم. قضا. قدر. سرنوشت : زمانه نبشته دگرگونه داشت
چنان کو گذارد بباید گذاشت.
فردوسی.
که کار خدائی نه کاری است خردقضای نبشته نشاید سترد.
فردوسی.
نبشته چنین بودمان از بُوِش به رسم بُوِش اندرآیدروش.
فردوسی.
تیغ او بر سر مخالف اواز خدای جهان نبشته قضاست.
فرخی.
بهی و بتّری در ما سرشته ست چنان چون نیک و بد بر ما نبشته ست.
( ویس و رامین ).
نه از دانش دگر گردد سرشته نه از مردی دگر گردد نبشته.
( ویس و رامین ).
- نبشته بودن بر سر ؛ مقدر بودن : نبشته به سر بر دگرگونه بود
ز فرمان نه کاهد نه خواهد فزود.
فردوسی.
نبشته چنین بُد مگر بر سرت که پردخته ماند ز تو کشورت.
فردوسی.
|| نگاشته. ترسیم شده. رسم کرده شده : به گنجور گفت آن درخشان حریر
نبشته بر او صورت دلپذیر.
فردوسی.
بیاورد و بنهاد پیشش حریرنبشته بر او صورتی دلپذیر.بیشتر بخوانید ...