[ویکی الکتاب] معنی نَبْتَهِلْ: مباهله کنیم - یکدیگر را لعنت کنیم
ریشه کلمه:
بهل (۱ بار)
«مُباهَله» در اصل از مادّه «بَهْل» (بر وزن اهل) به معنای رها کردن و قید و بند را از چیزی برداشتن است، و به همین جهت هنگامی که حیوانی را به حال خود واگذارند، و پستان آن را در کیسه قرار ندهند، تا نوزادش بتواند به آزادی شیر بنوشد، به آن «باهِل» می گویند، و «اِبْتِهال» در دعا به معنای تضرع و واگذاری کار به خدا است. و اگر آن را گاهی به معنای هلاکت و لعن و دوری از خدا گرفته اند نیز به خاطر این است که رها کردن و واگذار کردن بنده به حال خود این نتائج را به دنبال می آورد، این بود معنای «مباهله» از نظر ریشه لغت.
و از نظر مفهوم متداول که از آیه فوق گرفته شده، به معنای نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است، بدین ترتیب، افرادی که با هم گفتگو درباره یک مسأله مهم مذهبی دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.
تضرّع. سپس تضرّع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. راغب گوید: بهل و ابتهال در دعا به معنی تضرّع است و هر که ابتهال را (در آیه) به لعن تفسیر کرده برای آنست که ابتهال در آیه به جهت لعن است. مجمع البیان آن را لعن معنی کرده و از ابن عباس، تضرّع و مبالغه در دعاست. معانی دیگری نیز برای آن ذکر کردهاند که لازم به نقل نیست. در کافی کتاب الدعاء باب الرغبة از امام صادق «علیه السلام» نقل شده که ابتهال برداشتن دستهاست به هنگام دعا آنگاه که حالت رقّت و گری باشد. حدیث مباهله جریان مباهله به انصاری ای نجران در سال دهم هجری اتّفاق افتاده و یکی از عجیبترین حوادث اسلامی است که تا آن را در پیش خود مجسّم نکنیم به اهمیّت آن متوجّه نخواهیم شد. هیئتی از نصارای نَجران (شهریست میان حجاز و یمن) پیش حضرت رسول «صلی اللّه علیه و آله و سلم» آمدند و آن در موقعی بود که مردم غیر نصارای آن شهر، اسلام آورده بودند. در مسجد مدینه ناقوس زدند و نماز خواندند و در مصاحبه با آن حضرت گفتند: ما را بچه میخوانی؟ فرمود: به شهادت اَلّا اِلهَ اِلّا اللّهَ وَ اَنّی رَسُولُ اللّه و این که عیسی بنده و مخلوق است، میخورد، مینوشد و حَدَث میکرد... گفتند: پدرش کی بود؟ میخواستند بگویند: در صورت بنده و مخلوق بودن لازم است که پدر داشته باشد فرمود: مَثَلِ عیسی در پیش خدا همچون آدم است که از خاک همچون آدم است که از خاک آفریده شد او پدر و مادر نداشت، در جواب عاجز ماندند و متحیّر شدند (ولی از لجاجت دست بردار نبودند) یعنی: هر که با وجود این علم که به سوی تو آمده درباره عیسی با تو مجادله کند بگو: بائید که پسران و زنان و نفوس ما و شما را بخوانیم و تضرّع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. به دنبال این آیه، حضرت فرمود با من مباهله کنید اگر راستگو باشم لعنت بر شما نازل خواهد شد و اگر دروغگو باشم بر من. گفتند: با انصاف آمدی و قرار مباهله گذاشتند. چه دعوت بزرگ و حیرت انگیزی!!! رسول خدا «صلی اللّه علیه و آله و سلم» پیش خود چه میاندیشید؟ این دعوت چهار احتمال داشت. 1- نفرین آن حضرت پذیرفته شده نصاری منکوب شوند. 2- بالعکس. 3- نفرین هیچ طرف به اجابت نرسد. 4- نفرین هر دو مستجاب شود و همه از بین بروند. فقط بیت خویش را نمیآورد وقت صبح دیدند با چهار نفر میآید که عبارتند از دئو پسر و یک مرد و یک زن. گفتند اینها کیستند؟ جواب شنیدند: این پسر عمّ و دامادش علی که محبوبترین خلق پیش اوست واین زن دختر او فاطمه است که پیش از همه عزیزتر است. در نقل مجمع البیان هست که آن حضرت در وقت آمدن دست در دست علی داشت و حسن و حسین پیش رویش بودند و فاطمه در پی ایشان میآمد «صلوات اللّه علیهم اجمعین». آن حضرت پیش آمد و بر دو زانو نشست! ابو حارثه که اُسقف نصاری بود از دیدن آن وضع گفت: به خدا مانند انبیاء به زانو نشست گویند اسقف گفت: صورتهائی میبینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جایش بر کند البتّه خواهد کند! مباهله نکنید هلاک میگردید بعد گفت: یا اباالقاسم ما مباهله نمیکنیم و مصالحه کن بر مبلغی که به پرداخت آن قادر باشیم. بالاخره با وضع جزیه بر نصارای نجران، این واقعه پایان یافت. ذیل این مطلب ناگفته نماند: به اتفاق شیعه و اهل سنّت رسول خدا «صلی اللّه علیه و آله و سلم» فقط علی و فاطمه و حسنین «علیه السلام» را با خود به مباهله برد، با آنکه «نِسائَنا وَ اَبْنائَنا وَ اَنْفُسَنا» در آیه شریفه جمع است و خدا به دعوت جمع دستور داده بود. ناچار باید گفت و واقع هم این است که در آن روز مصداق واقعی «ابنائنا» دو نفر بیشتر نبودند و مصداق واقعی «نسائنا» فقط حضرت فاطمه ع و مصداق واقعی «اَنفسنا» فقط علی «علیه السلام» بود و گرنه لازم بود که دیگران را نیز ببرد تا صیغه جمع مصداق پیدا کند، علی هذا این آیه، عظمت شأن این چهار بزرگوار را بیشتر از آنچه به تصوّر آید روشن میکند، مخصوصاً کلمه «انفسنا» که حضرت مولی الموالی در آن مصداق نفس رسول «صلی اللّه علیه و آله و سلم» گردیده است. در المنار بعد از نقل اینکه: روایات در رفتن این چهار نفر با آن حضرت، متفقاند مطلب نا صحیحی آورده که میشود از بزرگترین اغلاط و تعصّبات نا بجای محمد عبده به حساب آورد. عجبا!!!! تعصّب و تحت تأثیر محیط بودن با دانشمندان چهها میکند با آنکه چند سطر پیش میگوید: مسلم و ترمذی و دیگران آن را از سعد (وقّاص) نقل کردهاند باز در ذیل میگوید: حدیث را شیعه وضع کردهاند! واقعاً موی بر اندام آدمی راست میشود ای روی تعصّب سیاه!! دانشمندی مثل محمد عبده که از دیدن نهج البلاغه بی خود میشود و به شرح آن کمر میبندد و هر جا در تفسیرش بیخردان و نادانان و حتی ابوهریره را که پیش دنیای اهل سنّت مقبول است به باد انتقاد میگیرد، ولی در زمینه ما نحن فیه و امثال آن چنان کج میرود که باعث اعجاب هر بیننده است. ناگفته نماند: علّامه طباطبائی در ج 3 المیزان ذیل آیه شریفه در بحث روائی، سخن المنار را نقل و ردّ کرده و لغزشهای آن را بررسی کرده است، طالبین به آنجا رجوع کنند.
ریشه کلمه:
بهل (۱ بار)
«مُباهَله» در اصل از مادّه «بَهْل» (بر وزن اهل) به معنای رها کردن و قید و بند را از چیزی برداشتن است، و به همین جهت هنگامی که حیوانی را به حال خود واگذارند، و پستان آن را در کیسه قرار ندهند، تا نوزادش بتواند به آزادی شیر بنوشد، به آن «باهِل» می گویند، و «اِبْتِهال» در دعا به معنای تضرع و واگذاری کار به خدا است. و اگر آن را گاهی به معنای هلاکت و لعن و دوری از خدا گرفته اند نیز به خاطر این است که رها کردن و واگذار کردن بنده به حال خود این نتائج را به دنبال می آورد، این بود معنای «مباهله» از نظر ریشه لغت.
و از نظر مفهوم متداول که از آیه فوق گرفته شده، به معنای نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است، بدین ترتیب، افرادی که با هم گفتگو درباره یک مسأله مهم مذهبی دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع کنند و از او بخواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند.
تضرّع. سپس تضرّع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. راغب گوید: بهل و ابتهال در دعا به معنی تضرّع است و هر که ابتهال را (در آیه) به لعن تفسیر کرده برای آنست که ابتهال در آیه به جهت لعن است. مجمع البیان آن را لعن معنی کرده و از ابن عباس، تضرّع و مبالغه در دعاست. معانی دیگری نیز برای آن ذکر کردهاند که لازم به نقل نیست. در کافی کتاب الدعاء باب الرغبة از امام صادق «علیه السلام» نقل شده که ابتهال برداشتن دستهاست به هنگام دعا آنگاه که حالت رقّت و گری باشد. حدیث مباهله جریان مباهله به انصاری ای نجران در سال دهم هجری اتّفاق افتاده و یکی از عجیبترین حوادث اسلامی است که تا آن را در پیش خود مجسّم نکنیم به اهمیّت آن متوجّه نخواهیم شد. هیئتی از نصارای نَجران (شهریست میان حجاز و یمن) پیش حضرت رسول «صلی اللّه علیه و آله و سلم» آمدند و آن در موقعی بود که مردم غیر نصارای آن شهر، اسلام آورده بودند. در مسجد مدینه ناقوس زدند و نماز خواندند و در مصاحبه با آن حضرت گفتند: ما را بچه میخوانی؟ فرمود: به شهادت اَلّا اِلهَ اِلّا اللّهَ وَ اَنّی رَسُولُ اللّه و این که عیسی بنده و مخلوق است، میخورد، مینوشد و حَدَث میکرد... گفتند: پدرش کی بود؟ میخواستند بگویند: در صورت بنده و مخلوق بودن لازم است که پدر داشته باشد فرمود: مَثَلِ عیسی در پیش خدا همچون آدم است که از خاک همچون آدم است که از خاک آفریده شد او پدر و مادر نداشت، در جواب عاجز ماندند و متحیّر شدند (ولی از لجاجت دست بردار نبودند) یعنی: هر که با وجود این علم که به سوی تو آمده درباره عیسی با تو مجادله کند بگو: بائید که پسران و زنان و نفوس ما و شما را بخوانیم و تضرّع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. به دنبال این آیه، حضرت فرمود با من مباهله کنید اگر راستگو باشم لعنت بر شما نازل خواهد شد و اگر دروغگو باشم بر من. گفتند: با انصاف آمدی و قرار مباهله گذاشتند. چه دعوت بزرگ و حیرت انگیزی!!! رسول خدا «صلی اللّه علیه و آله و سلم» پیش خود چه میاندیشید؟ این دعوت چهار احتمال داشت. 1- نفرین آن حضرت پذیرفته شده نصاری منکوب شوند. 2- بالعکس. 3- نفرین هیچ طرف به اجابت نرسد. 4- نفرین هر دو مستجاب شود و همه از بین بروند. فقط بیت خویش را نمیآورد وقت صبح دیدند با چهار نفر میآید که عبارتند از دئو پسر و یک مرد و یک زن. گفتند اینها کیستند؟ جواب شنیدند: این پسر عمّ و دامادش علی که محبوبترین خلق پیش اوست واین زن دختر او فاطمه است که پیش از همه عزیزتر است. در نقل مجمع البیان هست که آن حضرت در وقت آمدن دست در دست علی داشت و حسن و حسین پیش رویش بودند و فاطمه در پی ایشان میآمد «صلوات اللّه علیهم اجمعین». آن حضرت پیش آمد و بر دو زانو نشست! ابو حارثه که اُسقف نصاری بود از دیدن آن وضع گفت: به خدا مانند انبیاء به زانو نشست گویند اسقف گفت: صورتهائی میبینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جایش بر کند البتّه خواهد کند! مباهله نکنید هلاک میگردید بعد گفت: یا اباالقاسم ما مباهله نمیکنیم و مصالحه کن بر مبلغی که به پرداخت آن قادر باشیم. بالاخره با وضع جزیه بر نصارای نجران، این واقعه پایان یافت. ذیل این مطلب ناگفته نماند: به اتفاق شیعه و اهل سنّت رسول خدا «صلی اللّه علیه و آله و سلم» فقط علی و فاطمه و حسنین «علیه السلام» را با خود به مباهله برد، با آنکه «نِسائَنا وَ اَبْنائَنا وَ اَنْفُسَنا» در آیه شریفه جمع است و خدا به دعوت جمع دستور داده بود. ناچار باید گفت و واقع هم این است که در آن روز مصداق واقعی «ابنائنا» دو نفر بیشتر نبودند و مصداق واقعی «نسائنا» فقط حضرت فاطمه ع و مصداق واقعی «اَنفسنا» فقط علی «علیه السلام» بود و گرنه لازم بود که دیگران را نیز ببرد تا صیغه جمع مصداق پیدا کند، علی هذا این آیه، عظمت شأن این چهار بزرگوار را بیشتر از آنچه به تصوّر آید روشن میکند، مخصوصاً کلمه «انفسنا» که حضرت مولی الموالی در آن مصداق نفس رسول «صلی اللّه علیه و آله و سلم» گردیده است. در المنار بعد از نقل اینکه: روایات در رفتن این چهار نفر با آن حضرت، متفقاند مطلب نا صحیحی آورده که میشود از بزرگترین اغلاط و تعصّبات نا بجای محمد عبده به حساب آورد. عجبا!!!! تعصّب و تحت تأثیر محیط بودن با دانشمندان چهها میکند با آنکه چند سطر پیش میگوید: مسلم و ترمذی و دیگران آن را از سعد (وقّاص) نقل کردهاند باز در ذیل میگوید: حدیث را شیعه وضع کردهاند! واقعاً موی بر اندام آدمی راست میشود ای روی تعصّب سیاه!! دانشمندی مثل محمد عبده که از دیدن نهج البلاغه بی خود میشود و به شرح آن کمر میبندد و هر جا در تفسیرش بیخردان و نادانان و حتی ابوهریره را که پیش دنیای اهل سنّت مقبول است به باد انتقاد میگیرد، ولی در زمینه ما نحن فیه و امثال آن چنان کج میرود که باعث اعجاب هر بیننده است. ناگفته نماند: علّامه طباطبائی در ج 3 المیزان ذیل آیه شریفه در بحث روائی، سخن المنار را نقل و ردّ کرده و لغزشهای آن را بررسی کرده است، طالبین به آنجا رجوع کنند.
wikialkb: نَبْتَهِل